معنی زحمت داشتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
زحمت داشتن. [زَ م َ ت َ] (مص مرکب) بیماری داشتن. رنجور بودن. دچار درد و بیماری بودن. بیماری. کسالت. مرض: مولانا قطب الدین بعیادت بزرگی رفت پرسید چه زحمت داری. گفت تبم میگیرد و گردنم درد میکند. (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 150).
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) زحمت دادن: }} ای مگس خ عرصه سیمرغ نه جولانگاه توست عرض خود میبری و زحمت ما میداری . {{ (حافظ)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.