معنی زبان گز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

زبان گز. [زَ گ َ] (نف مرکب) چیزی تیز و تند که وقت خوردن زبان را میگزد. (آنندراج). هرچیز که زبان را بگزد و تیز و تند و حاد و حریف. (ناظم الاطباء). چیزی که بواسطه ٔ تندی زبان را بگزد. (ناظم الاطباء). حازر؛ شیرترش زبان گز. (لغت نامه ٔ مقامات حریری). حامز؛ شیر ترش زبان گز. طَخف، شیرترش زبان گز. قارص، شیر زبان گز. خمر مُفَلفَل، شراب زبان گز. (منتهی الارب).

فرهنگ عمید

هر چیز تندوتیز یا بسیارشیرین که وقت خوردن زبان را می‌گزد،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر