معنی زبان بند کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

زبان بند کردن. [زَ بام ْ ب َ ک َ دَ] (مص مرکب) عمل جادویی برای بستن زبان اقوام زن از بدگویی او پیش شوهر و امثال آن. جادو کردن. افسون کردن:
بخواب نرگس جادوش سوگند
که غمزه ش کرد جادو را زبان بند.
نظامی.
زبان بگشای چون گل روزکی چند
کز این کردند سوسن را زبان بند.
نظامی.
تا زبان بند آن پری نکنم
سردرین کار سرسری نکنم.
نظامی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر