معنی زبالة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

زباله. [زُ ل َ] (ع اِ) چیز اندک، یقال: مافی البئر زباله؛ یعنی نیست در چاه چیزی از آب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). همچنین گفته میشود: ما فی الاناء زباله؛ یعنی نیست در کاسه چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء):
این پیر زال گول زند زن را
از این زباله درهم و دینارش.
ناصرخسرو.
زباله ٔ اتباع او را چون هباء در مصب صبا آواره و متفرق گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 293). || در تداول، خاکروبه. گود. || پلیدی. رجوع به زباله دان و زباله کش شود.

زباله. [زُ ل َ] (اِخ) موضعی است. (منتهی الارب). از ضواحی مدینه است و این سخن رجاجی است. و ابن خردادبه گوید: مسافت میان بغداد و مدینه را زباله نام داده اند نسبت به زباله بن حباب بن مکرب بن عملیق. و ابن کلبی گوید: نسبت به زباله دختر مسعود از عمالقه است و اهل لغت گویند مأخوذ است از این مثل: ما فی السقاء زباله. و گفته شده مأخوذ است از زبل بمعنی ضبط، زیرا آب در آن فراهم میگردد. و در تبصیر آمده: زباله منزلی است میان مدینه و کوفه. (تاج العروس). زباله یکی از منزلهای بادیه است. من خود بارها در آن منزل فرود آمده و حدیث شنیده ام بعضی از اعراب در باره ٔ زباله گویند:
الاهل الی نجد وماء بقاعها
سبیل و ارواح بها عطرات.
و هل لی الی تلک المنازل عوده
علی مثل تلک الحال قبل مماتی
فاشرب من ماء الزلال وارتوی
و ارعی مع الغزلان فی الفلوات
و الصق احشائی برمل زباله
و آنس بالظلمان و الظبیات.
(از انساب سمعانی).
یاقوت آرد: منزلی است معروف در راه مکه از کوفه، این منزل قریه ای است آبادان دارای بازارها و میان واقصه و ثعلبیه قرار دارد. و ابوعبید سکونی گوید: زباله از طرف کوفه پس از قاع و پیش از شقوق واقع است و در آن قلعه ای است و جامعی متعلق به بنی غاضره از (بطون) بنی اسد...گویند تسمیه ٔ آن به «زباله » مأخوذ است از زبل الماء و زمل الماء بمعنی اخذ و ضبط چنانکه گفته میشود فلان شدید الزبل للقرب والزمل اذا احتملها. و ابن کلبی گوید: مأخوذ است از نام دختر مسعر از عمالقه که موسوم بزباله بود و در این منزل فرود آمد. (از معجم البلدان).

زباله. [زُ ل َ] (اِخ) لقب امیر احمدبن طاهر علی بن عزیز محمدبن ظاهر غازی صاحب حلب است. او مردی شجاع بود و در 680 هَ. ق. در مصر درگذشت. (تاج العروس).

زباله. [زُ ل َ] (اِخ) ابن تمیم برادر عمروبن تمیم است. ابن اعرابی گوید: (قبیله ٔ او) بسیار نیستند. (تاج العروس).

زباله. [زُ ل َ] (اِخ) ابن حباب بن مکرب بن عملیق است که بگفته ٔ ابن خردادبه زباله میان بغداد و مدینه منسوب بدوست. (تاج العروس).

زباله. [زُ ل َ] (اِخ) جد پدر مالک بن حویرث بن اشیم است. (منتهی الارب). زبالهبن خشیش جد پدر مالک بن حویرث بن اشیم لیثی صحابی است. (تاج العروس). سمعانی آرد: زبالهبن حشیش بن عبد یا لیل بن لیث از اجداد مالک بن حویرث صحابی است. (از انساب سمعانی). رجوع به زبالی شود.

زباله. [زُ ل َ] (اِخ) دختر مسعود از عمالقه است و بگفته ٔ ابن کلبی زباله میان بغداد و مدینه منسوب بدوست. (تاج العروس).

زباله. [زَ ل َ] (اِخ) موضعی است. از آنجا است محمدبن حسن بن عباس. (منتهی الارب) (تاج العروس).

زباله. [زَ ل َ] (اِخ) جد محمدبن حسن بن ابی الحسن. محدث است. (تاج العروس) (منتهی الارب) (انساب سمعانی). رجوع به زبالی شود.

زباله. [زَ ل َ] (اِخ) دختر عتبهبن مرداس که شاعره است. (منتهی الارب). وی خواهر هردان و خدله است و با لعین منقری مهاجاه داشته و همچنین با خواهر خویش خدله اشعاری در هجو یکدیگر تبادل کرده اند. (تاج العروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

فرهنگ فارسی آزاد

زُباله، آب کم- هرچیز کم- در فارسی بمعنای آشغال و خاکروبه آمده است که شاید این معنی ماخوذ از کلمه زِبل یعنی سرگین و مَزبِلَه یعنی محل جمع کردن سرگین باشد

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری