معنی زاوی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

زاوی. (اِ) ریز هر چیز. || گوشه ٔ هر چیز. (آنندراج).

زاوی. [وی ی] (ص نسبی) در نسبت به زاویه زواوی وگاه نیز زاوی گویند. (تاج العروس). || نسبت به زاوه ٔ خواف. رجوع به زاوه شود. || ذوالزوایا. (قاموس نجاری بیک). شریان زاوی. سن زاوی.

زاوی. (اِخ) ابن زیری بنیان گذار سلسله ٔ زیریان غرناطه است که از 461 تا 499 حکومت کرده اند.

زاوی. (اِخ) قطب الدین حیدر زاوهی است. رجوع به تاریخ تصوف ج 2 ص 496 شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر