معنی ریشه کن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ریشه کن. [ش َ / ش ِک َ] (ن مف مرکب) مستأصل و بیخ برکنده. (آنندراج).
- ریشه کن ساختن، از بیخ و بن برکندن.ریشه کن کردن:
گر چنین آهنگ خواهد شد سرود قمریان
سروها را ریشه کن می سازد از بستان ما.
صائب (از آنندراج).
- ریشه کن شدن، از بیخ و بن برکنده شدن.
- ریشه کن کردن، از بیخ و بن برکندن.ایعاء. استیصال. از بن برانداختن. (از یادداشت مؤلف).
آنکه یا آنچه چیزی را از بیخ میکند و نابود میکند،
(صفت مفعولی) چیزی که از بیخ کنده شده، درختی که از ریشه کنده شده باشد،
از بیخ و بن بر کندن