معنی روسیاهی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
روسیاهی. (حامص مرکب) سیاه بودن روی. (ناظم الاطباء). چگونگی و حالت روسیاه. || رسوایی و فضیحت. || جرم و تقصیر خطا و گناه. (ناظم الاطباء):
ز ممکن روسیاهی در دو عالم
جدا هرگز نشد واﷲ اعلم.
شبستری.
|| شرمندگی از قصور یا تقصیر. سوادالوجه. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
زمستان رفت روسیاهی به زغال ماند، با اینکه یاری و مددی نکرد کار و مقصود چنانکه منظور بود انجام یافت. (امثال و حکم دهخدا).
مترادف و متضاد زبان فارسی
افتضاح، خجالت، رسوایی، شرمساری، ننگ
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.