معنی روح نامیه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
روح نامیه. [ح ِ ی َ / ی ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) روح نباتی. قوت نامیه. (آنندراج). نیرویی در گیاهان که باعث نمو آنها گردد:
ز روح نامیه مانا که نسبتی دارد
ثنای او که فزاید همی بعمرثناش.
سنایی.
من میوه دار حکمتم از نفس ناطقه
وایشان ز روح نامیه جز نارون نیند.
خاقانی.
زبس که ریخت ازین پیش خون خفچاقان
بهندوی گهری چون پرندچین براق
عجب مدار که از روح نامیه زین پس
بجای سبزه ز گل بردمد سر خفچاق.
خاقانی.
و رجوع به روح نامی شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
جان رویا
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.