معنی رهاننده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
رهاننده. [رَ ن َن ْ دَ / دِ] (نف) نجات دهنده. خلاص کننده. (فرهنگ فارسی معین). ناجی. مخلص. مجیر. منجی. (یادداشت مؤلف). آزادی بخشنده. آزادکننده:
رهاننده ٔ ماست از اژدها
نه کشتن بودرنج او را بها.
فردوسی.
ستایش گرفت آفریننده را
رهاننده از بند تن بنده را.
نظامی.
رساننده ٔ ما به خرم بهشت
رهاننده از دوزخ تنگ زشت.
نظامی.
چو در طاس لغزنده افتاد مور
رهاننده را چاره باید نه زور.
سعدی (بوستان).
راستی پیشه گیر ایمن باش
کاو رهاننده ٔ تو بس باشد.
سعدی.
(رَ نَ دِ) (ص فا.) نجات دهنده، خلاص کننده.
کسی که دیگری را از قیدوبند و گرفتاری نجات میدهد، رهاکننده، نجاتدهنده،
خلاص کننده، منجی، آزادی، بخشنده