رنجش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
رنجش. [رَ ج ِ] (اِمص) آزردگی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رنجیدگی. || اندوه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). دلتنگی. ملالت. (ناظم الاطباء). ملال.
- رنجش آمیز، آمیخته به ملالت و اندوه: رفیق این سخن بشنید و بهم برآمد و برگشت و سخنهای رنجش آمیز گفتن گرفت. (گلستان).
|| خشم. قهر. غضب. || محنت. مشقت. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(رَ جِ) (اِمص.) دلتنگی.
فرهنگ عمید
کدورت، دلآزردگی، رنجیدن،
حل جدول
تکدر، دلخوری
مترادف و متضاد زبان فارسی
آزردگی، تاذی، دلتنگی، رنجیدگی، شکراب، کدورت، ملال، ملالت، ناراحتی، نقار
فرهنگ فارسی هوشیار
ملامت، دلتنگی، آزردگی
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.