معنی رمم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
رمم. [رِ م َ] (ع اِ) ج ِ رِمّه. (اقرب الموارد). حبل رمم، رسن کهنه و پوسیده. (منتهی الارب). رجوع به رمه شود.
رمم. [رُ م ُ] (ع ص، اِ) دختران زیرک. (منتهی الارب) (از متن اللغه).
فرهنگ عمید
رِمّه
فرهنگ فارسی هوشیار
(تک: رمه) ریسمان پوسیده (تک: رمه) استخوان های پوسیده، چوبخوارک ها، مورچه های پردار
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.