معنی رقاص در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رقاص. [رَق ْ قا] (ع ص، اِ) پای کوبنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف). پای کوب. (دهار) (ملخص اللغات حسن خطیب) (مهذب الاسماء). بازیگر. (منتهی الارب) (ملخص اللغات) (آنندراج). صیغه ٔ مبالغه از رقص. (از اقرب الموارد). بازیگر، برای مبالغه تشدید گرفته است. (از ناظم الاطباء).عربی است به معنی بازیگر و مطرب. (از شعوری ج 2 ورق 8). رقص کننده و بسیار رقص کننده. (لغت محلی شوشتر). پای کوب. پای گر. پای باز. (یادداشت مؤلف):
دل از مستی شده رقاص با او
غلامی چند خاص الخاص با او.
نظامی.
ثریا بر ندیمی خاص گشته
عطارد بر افق رقاص گشته.
نظامی.
نطع پر از زخمه و رقاص نه
بحر پر از گوهر و غواص نه.
نظامی.
مشتری همچو زهره شد رقاص.
حافظ.
- رقاص بازی، در تداول عامه رقاصی کردن و مسخره بازی و در مورد کارهای ناسودمند و غیر منطقی و دور از روش سلیم گویند: رقاص بازی در آورده است.
|| پاندول ساعت. قسمتی از درون ساعت که جنبد. (یادداشت مؤلف). رقاصک [ساعت]. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

(رَ قّ) [ع.] (ص.) رقص کننده.

فرهنگ عمید

آن که شغلش رقصیدن است،
(اسم) پاندول ساعت،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بالرین، پایکوب، رامشگر، رقصنده

فرهنگ فارسی هوشیار

پای کوبنده، بازیگر، پایگر

پیشنهادات کاربران

پایکوب

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر