معنی رغب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رغب. [رَ] (ع مص) خواهانی نمودن چیزی را:رغب فیه. (از منتهی الارب). خواهانی کردن در چیزی. (دهار). اراده کردن و خواهانی نمودن در چیزی. (از ناظم الاطباء). رغبت کردن در چیزی. (مصادر زوزنی). رُغب.رَغبَه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مصادرمذکور شود. || اعراض کردن از چیزی و نخواستن آن را و ترک آن، رغب عنه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رغبت بگردانیدن از چیزی. (مصادر زوزنی).

رغب. [رَ غ َ] (ع مص) زاری نمودن بسوی کسی یا آن سؤال است به خواری و مذلت، رغب الیه. (منتهی الارب). زاری نمودن بسوی کسی و به خضوع و خشوع خواستن چیزی را؛ رغب الیه. (ناظم الاطباء). || مزیت نهادن خود را بر چیزی: رغب بنفسه عنه. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب).

رغب. [رُ] (ع مص) یا رَغب. مصدر به معنی رَغب. (ناظم الاطباء). رجوع به رَغب شود. || مصدر به معنی رُغُب. (ناظم الاطباء). رجوع به رُغُب شود.

رغب. [رُ] (ع مص، اِمص) رُغُب. پرخوری. گشادی معده. (ناظم الاطباء). بسیارخواری. (دهار). بسیار خوردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به رُغُب شود.

رغب. [رُ غ ُ] (ع مص) رُغب. فراخ و کلان گردیدن رودبار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). || نرم و فراخ گردیدن زمین. (ناظم الاطباء). نرم شدن هر چیزی. (آنندراج) (منتهی الارب). || آزمند و حریص شدن و دارای شره گردیدن. (ناظم الاطباء). شره و آزنمودن. (منتهی الارب). || بسیار شدن خوردن کسی. (ناظم الاطباء). فراخ شکم شدن. (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی). بسیار خوردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || شوم شدن کسی. (ناظم الاطباء).

رغب. [رُ غ ُ] (ع ص) ارض رغب، زمین نرم فراخ ریگناک یا زمینی که آب در آن روان نشود مگر به باران بسیار. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به رَغاب ورُغاث شود. || واد رغب، رودبار فراخ آب بسیاربردار. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

خواسته شده ‎ خواهشیدن، آزیدن آز کردن، شکمبارگی، رویگردانی، زارزدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر