معنی رضی الدین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (ع اِ مرکب) پسندیده ٔ دین. (فرهنگ فارسی معین).

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) رضی الدین خوارزمی. او راست: دره النوء فی شرح خطبه الضوء. رجوع به فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 حاشیه ٔ ص 373 شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) یا رضی الدین نیشابوری. استاد الائمه، دانشمند و شاعر نیمه ٔ دوم قرن 6 (وفات 598 هَ. ق.). عوفی او را در فقه و خلاف صاحب اطلاع و اثر دانسته و گفته است که هرگاه از اشتغال به این گونه مطالب خسته می شد قصیده ای نظم میکرد و شعری می پرداخت. نام ممدوحان وی در دیوان او جلال الدین قلج طمغاج خان ابراهیم بن حسین و پسرش قلج ارسلان خان عثمان است که هر دو از سلاطین آل افراسیاب بوده اند. گویا رضی الدین تنها اوایل سلطنت قلج ارسلان را که مصادف با حدود سال 597 یا 598 هَ. ق. بوده درک کرد و عمر او از این غایت تجاوز نکرده. غیر از دیوان اشعار کتابی بنام «مکارم الاخلاق » به پارسی بدو نسبت داده اند. در اشعار وی تازگی و وجه امتیاز خاصی ملاحظه نمی شود با این همه استادی و مهارتش در سخن از کلام او آشکار است وی شعر عربی هم میگفت. (از فرهنگ فارسی معین) (از تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 2 ص 50 و 849). از اشعار اوست:
چه مایه رنج کشیدم ز یار تا این کار
بر آب دیده و خون جگر گرفت قرار
هزار محنت و درد و بلا و نامش عشق
هزار گونه بلا و جفا و نامش یار.
رجوع به مجمع الفصحاء ج 1 ص 231 و 232 و فرهنگ سخنوران و ریحانه الادب ج 2 و آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 143، 141 و ریاض العارفین ص 78 و 195 و 194 و صبح گلشن ص 179، 178 و قاموس الاعلام ترکی و لباب الالباب ج 1 ص 229، 228 و الذریعه ج 9 بخش 1 و چهار مقاله ص 188 و189 و سبک شناسی ج 2 ص 243 و ج 3 ص 5 و فهرست المعجم و روضات الجنات ص 591 و فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 ص 21 و 22 شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) محمدبن محمد شفیع مؤلف کتاب «مطلع» به زبان فارسی در علم عروض و قافیه و بدیع و معانی و بیان که خود مستوفی دربارشاه عباس ثانی (1077- 1052 هَ. ق.) بوده است. رجوع به فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 ص 450 و 451 شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) محمدبن حسن استرآبادی. رجوع به رضی (امام رضی الدین محمدبن حسن...) شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) علی بن یوسف بن علی بن مطهر حلی. برادر علامه ٔ حلی (متوفای 627 هَ. ق.) عالمی است فاضل که در طرق اجازات مذکور و فضل او مشهور بود. برادرزاده اش فخرالمحققین و خواهرزاده اش سید عمیدالدین بن عبدالمطلب از او روایت کرده اند. او نیز از برادر خود و همچنین خال خود محقق حلی روایت دارد. از تألیفات اوست: کتاب العدد القویه لدفع مخافهالیومیه، و یا العددالقویه فی وظائف الاوقات المعینه. و الادعیه و الاعمال الشریفه و آن کتابی است در اعمال ایام ماه و سعد و نحس آنها. سال مرگش بدست نیامد. (از ریحانه الادب ج 2).

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) رضی الدین طالقانی قزوینی. احمدبن اسماعیل بن یوسف بن محمدبن عباس قزوینی طالقانی، مکنی به ابوالخیر. فقیه و واعظ شافعی متولد 512 هَ. ق. و متوفای 590 هَ. ق. وی مدتی پیش از سنه ٔ 580 هَ. ق. مدرس مدرسه ٔ نظامیه بوده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به شدالازار ص 347 و 348 و 351 و نامه ٔ دانشوران ج 5 ص 70 و نزهه القلوب ج 3 ص 59 وروضات الجنات ص 650 و احمد (ابن اسماعیل...) شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) رضی، شیخ رضی علی لالاء غزنوی. رجوع به رضی (لالا...) شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) لقب سلیمان بن مظفر جیلی. (یادداشت مؤلف). رجوع به سلیمان (بن مظفر) شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) رضی الدین خوانساری. محمدبن آقا حسین خوانساری برادر کهترآقا جمال خوانساری متوفای 1125 هَ. ق. که پیش از او در جوانی درگذشت و هر دو برادر مسمی به محمد بوده اند. از تألیفات او کتاب المائدهالسماویه است در اطعمه و اشربه که برای شاه سلیمان صفوی به زبان فارسی نوشت. سال وفات او بدست نیامد. (از ریحانه الادب ج 2).

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) رضی الدین چغانی یا رضی الدین صغانی یا رضی الدین صاغانی، حسن بن محمدبن حسن بن حیدربن علی عمری حنفی. لغوی نحوی صغانی، مکنی به ابوالفضایل. از مردم چغانیان ماوراءالنهر است. وی در لاهوربه سال 577 هَ. ق. متولد شد و در غزنه نشأت یافت سپس به بغداد آمد و پس از تکمیل معلومات به هند و یمن رفت و سپس به بغداد بازگشت و در آنجا به سال 650 هَ. ق. درگذشت. رضی الدین از مشاهیر ائمه ٔ لغت و نحو بشمار می رود. سلسله ٔ نسب وی به عمربن خطاب میرسد. ریاست تدریس عربیّت و لغت در قرن ششم هجری قمری بر وی مسلم بود. او در بغداد از نظام مرعینانی حدیث شنید. وی به یارانش میگفت: کتاب «غریب » ابوعبید قاسم بن سلام را از بر کنید چه هرکسی آن را حفظ کند هزار دینار مالک شود. من حفظ کردم و هزار دینار مالک شدم و به یکی از دوستانم توصیه کردم حفظ کرد او نیز هزار دینار مالک شد. او را مصنفات بسیاری است از آن جمله است: 1- کتاب مجمعالبحرین، در لغت عرب، در دو جلد. 2- تکمله ٔ صحاح جوهری در 6 مجلد 3- کتاب العباب، در لغت، که آن را با مجمعالبحرین برای ابن علقمی وزیر مستعصم تصنیف نموده و صاحب تجارب السلف آن را ذکر کرده است. رضی الدین العباب را تا فصل اول نوشت و آن را به اتمام نرسانید. 4- کتاب النوادر فی اللغات 5- کتاب افعال 6-کتاب فعلان 7- کتاب الاضداد 8- کتاب الاسماء 9- کتاب العادات 10- کتاب الاسد 11- کتاب المشارق الانوار فی الحدیث 12- شرح البخاری 13- درالسحابه فی وفیات الصحابه 14- کتاب العروض و چند کتاب دیگر. او شعر نیز میگفت و نمونه ای از اشعارش در معجم الادباء آمده است. (از نامه ٔ دانشوران ج 5 ص 53 و اعلام زرکلی). رجوع به روضات الجنات ص 223، 287 و فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 ص 174 شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) ابراهیم بن سلیمان حموی. رجوع به ابراهیم (بن سلیمان...) شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) رضی الدین بن یوسف مقدسی. او راست: تعلیقه بر تفسیر ابوالسعود تا قریب نصف آن. (یادداشت مؤلف).

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) رضی الدین بن علاءصدرالحمید تاج الدین محمدبن محمدبن محمد سرخسی حنفی.او راست: محیط رضوی. او سه محیط دارد: 1- ده جلد [کبری]. 2- چهار جلد [وسطی]. 3- دو جلد [صغری]. وفات وی به سال 671 هَ. ق. بود. (از یادداشت مؤلف).

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) رضی الدین بن عبدالرحمان بن احمد هیتمی سعدی. فاضل مصری از بنی سعد (وفات: مکه 1041 هَ. ق./ 1631 م.). نسبت وی به محله ٔ ابوالهیتم [مصر] است. وی متصوف بود و عده ای از کتب را مختصر کرد و رساله ای در ترجمه ٔ شیخ اکبر بنام «شذره ذهب » دارد. (از فرهنگ فارسی معین بخش اعلام). رجوع به اعلام زرکلی چ جدید ج 3 شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) رضی الدین بابا قزوینی.ملک رضی الدین بابا از گویندگان قرن هفتم هجری قمری بود. وی در زمان اباقاخان چند گاه حاکم دیاربکر بود و چون از آن منصب معزول شد و جلال الدین نامی که به علت ظهریت اتهام داشت قایم مقام او گشت این رباعی نظم نمود و نزد خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان فرستاد:
شاها ستدی کشورت از همچو منی
دادی به مخنثی نه مردی نه زنی
زین کار چون آفتاب روشن گردید
پیش تو چه دف زنی چه شمشیرزنی.
(از حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 3 ص 117).
رجوع به فرهنگ سخنوران و تاریخ گزیده ص 820، 819 و 844 و سفینه ٔ خوشگو حرف «ر» و الذریعه ج 9 بخش 2 و مجالس النفائس ص 238 شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) رضی الدین استرآبادی. رجوع به رضی (امام رضی الدین محمد...) شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) رضی الدین اربلی. یونس بن محمدبن منعه. رجوع به یونس (بن محمد...) شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) ابوالقاسم بن حسین بکری. رجوع به ابوالقاسم (بن حسین...) شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) لقب ابراهیم بن مسعودبن محمود غزنوی است. (یادداشت مؤلف). رجوع به ابراهیم غزنوی شود.

رضی الدین. [رَ ضی یُدْ دی] (اِخ) یوسف بن حیدرهبن حسن رهبی، مکنی به ابوالحجاج طبیب، شاگرد ابراهیم سامری است. وی از شرح فصول ابن الطبیب و مختصر ابن ابی صادق تهذیبی ترتیب داده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 263 و 264 و 265 و ج 2 ص 203 شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری