معنی رضایت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رضایت. [رِ ی َ] (از ع، اِمص) خشنودی و پسندیدگی و میل. (ناظم الاطباء). رضایه. خشنودی. (یادداشت مؤلف) (لغات فرهنگستان) (فرهنگ فارسی معین). از مصادر مجعول است که بجای رضا و رضوان استعمال می شود و اگر هم در لغت عربی موجود بود می بایست رضاوت باشد زیرا ماده ٔ کلمه واوی است و برای قلب «ا» به «ی » سبب و مجوزی نیست. (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 1 شماره ٔ 5). || قبول. رضامندی. (از فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء).
- رضایت دادن، در تداول امروز، قبول کردن نظر طرف و درگذشتن از شکایت یا دعوی. (یادداشت مؤلف).
- رضایت نامه، نوشته ای حاکی از رضایت دادن شاکی یا مدعی. (یادداشت مؤلف).
|| اجازت. رخصت. || خوشحالی. (از فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

قبول، رضامندی، خوشحالی، خشنودی، رخصت، اجازه. [خوانش: (رِ یَ) [ع.] (اِمص.)]

فرهنگ عمید

خشنودی،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

خوشنودی

کلمات بیگانه به فارسی

خوشنودی

مترادف و متضاد زبان فارسی

تراضی، خشنودی، رضا، رضامندی، قبول

فرهنگ فارسی هوشیار

خشنودی و پسندیدگی و میل، قبول

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر