معنی رشق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رشق.[رَ] (ع اِ) بانگ قلم. (منتهی الارب). آواز قلم هنگام نوشتن. (ناظم الاطباء). آواز قلم، گویند: شنیدم رشق قلم او را؛ یعنی آواز آنرا. (از اقرب الموارد).

رشق. [رَ] (ع مص) تیر انداختن و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیرباران کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغه ٔ زوزنی). انداختن تیر را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): به رشق سهام و مشق سنان و حسام صحایف عمر آن مخاذیل تباه و سیاه گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 258). || تیز برکسی نگریستن. (مصادر اللغه ٔ زوزنی) (از اقرب الموارد). || طعنه زدن بر کسی: رشق بلسانه، و ازآنست: «ایاک و رشقات اللسان ». (از اقرب الموارد).

رشق. [رَ ش َ] (ع اِ) کمان خوش قامت زودتیراندازنده، و در تعجب گویند: ما ارشق القوس، یعنی چه خوش قامت است کمان. (از منتهی الارب) (آنندراج). کمان خوش قامت زودتیرانداز. (از ناظم الاطباء). کمان زودتیرانداز. (از اقرب الموارد). || ج ِ رشیق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به رشیق شود.

رشق. [رِ] (ع اِمص) تیراندازی و هرچه بر آن گرو کنند. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). اسم است از رَشْق بمعنی تیراندازی. (از اقرب الموارد). || (اِ) جانب و وجه آن [تیراندازی]، ومنه قولهم: رمینا رشقاً؛ اذا رموا کلهم دفعه فی جههواحده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جانب و وجه آن. (آنندراج). || یک روی تیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || آنکه شماره ٔ تیراندازی را در مسابقه می شمارد. ج، ارشاق. (از اقرب الموارد). || بانگ قلم. (منتهی الارب). آواز خامه. (از اقرب الموارد).

فرهنگ معین

(مص م.) تیرانداختن، (اِمص.) تیراندازی کردن، (اِ.) آواز کلک. [خوانش: (رَ شْ) [ع.]]

فرهنگ عمید

تیرانداختن، با تیر زدن،
تندوتیز به کسی نگریستن،
با زبان طعنه زدن،

صوت قلم، بانگ قلم هنگام نوشتن،

فرهنگ فارسی هوشیار

تیر انداختن

فرهنگ فارسی آزاد

رَشق، صدای قلم در موقع تحریر، صدای حرکت قلم بر صفحه

رَشق، (رَشَقَ- یَرشُقُ) کسی را با تیر زدن- با زبان طعنه زدن- ملامت کردن-

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری