معنی رخو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رخو. [رَخ ْوْ] (ع ص) رِخْو. رُخْو. نرم و سست از هر چیزی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به رِخْو شود.

رخو. [رِخ ْوْ] (ع ص) رَخْو. رُخْو. سست و نرم. (ناظم الاطباء). سست و نرم از هر چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (اِمص) سستی و نرمی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). نرمی. (غیاث اللغات). و رجوع به رَخْو شود.

رخو. [رُخ ْوْ] (ع ص) رَخْو. رِخْو. رجوع به دو کلمه ٔ بالا شود. || (اِمص) سستی و نرمی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به رِخْو شود. || (اِ) یکی از پانزده درد که دارای نامند. شیخ الرئیس در اصناف الاوجاع التی لها اسماء گوید: سبب الوجع الرخو ماده تمدد لحم العضله دون وترها و انما سمی رخواً لان اللحم ارخی من العصب و الوتر و الغشاء. و یکی از شارحان نصاب الصبیان گوید: رخو دردی است که بکشد گوشت عضل را بی آنکه وتر عضل را بکشد و عضل و وتر دو عضوند از اعضاء، چون محل این درد گوشت عضل است و این گوشت سست تر است از وتر، این درد را رخو نامیده اند، چه رخو در لغت به معنی سست است. و صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: المی است گویی ضعفی اندر آن موضع همی آید و به تازی مرخی گویند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به وجع و درد شود.

رخو. [رِخ ْوْ] (ع مص) سست شدن. (غیاث اللغات).

فرهنگ معین

(رِ) [ع.] (ص.) سست.

فرهنگ عمید

نرم و سُست،

گویش مازندرانی

اسهالی

فرهنگ فارسی هوشیار

نرم و سست از هر چیز

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر