معنی رخصت نمودن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رخصت نمودن. [رُ ص َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ] (مص مرکب) اجازه دادن. اذن دادن. دستوری دادن. || مرخص کردن: خان فتح نشان گوش و بینی آنها بریده رخصت نمود. (تاریخ گلستانه). و رجوع به رخصت کردن شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

دستوری دادن، مرخص کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر