معنی رخش تاختن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رخش تاختن. [رَ ت َ] (مص مرکب) اسب تاختن. اسب دواندن. اسب دوانیدن. اسب به تک داشتن:
به شیرین گفت هین تا رخش تازیم
بر این پهنه زمانی گوی بازیم.
نظامی.
بی مهره و دیده حقه بازیم
بی پای و رکیب رخش تازیم.
نظامی.
چو رخش کینه بتازی به روزگار نبرد
که گرد تحت ثری بر سپهر بنشانی.
عرفی شیرازی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر