رجه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
رجه. [رَ ج َ / ج ِ] (اِ) صف. قطار. رده. (ناظم الاطباء). || طنابی که جامه و لنگی و چیزهای دیگر بر بالای آن اندازند. (فرهنگ فارسی معین) (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء). رَزه. رَژه. ریجه. ریسمانی که دو سر آن را به دو دیوار یا دو درخت بندند و رخت بر آن آویزند. || ریسمانی که در بنایی بکار رود. (فرهنگ فارسی معین).
رجه. [رَج ْه ْ] (ع مص) به مردم چنگل زدن و درآویختن به آن. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). آویختن به چیزی بادندان. (از اقرب الموارد). || گوالیدن کودک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || جنبیدن و حرکت کردن چیزی. (از اقرب الموارد).
رجه. [رَ ج َ] (اِخ) دهی از دهستان راستوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی. سکنه ٔ آن 530 تن. آب آن از چشمه.محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات. صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ریسمان، بندِ رخت، ریسمانی که در بنایی به کار می رود. [خوانش: (رَ جِ) (اِ.)]
ریسمانی که در خانه دو سر آن را به دیوار میبندند و روی آن رخت یا چیز دیگر میاندازند،
ریسمانی که در بنّایی به کار میبرند،
دسته، رج، ریسمان، صف، قطار
مرز علایم یا برجستگی های بین دو زمین، از روستاهای بابل...
طناب رخت آویز که از الیاف گیاهی تهیه شود، مستقیم به طرف...
صف و قطار، رده، طنابی که جامه و چیزهای دیگر بر بالای آن اندازند، ریسمان بنائی



