معنی ربیعة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ربیعه. [رَ ع َ] (ع اِ) سنگ زورآزمای. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب). سنگ که بدان زور آزمایند. (مهذب الاسماء). || خود آهنین که سوار در جنگ سر بدان پوشد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). خود که بر سر نهند. (از مهذب الاسماء). || مرغزار. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). روضه. (از اقرب الموارد). || توشه دان. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). || ظرفی که در آن طیب و غیره نهند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). عتیده یا طبله یا حقه ای که در آن خوشبوی نهند. (از اقرب الموارد). || توشه ای که در اول زمستان از جای دور آورند. (ناظم الاطباء) (آنندراج).

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) قبیله ای معروف به ابوربیعه، از نهیک بن هلال بن عامربن صعصعهبن معاویهبن بکربن هوازن بن منصوربن عکرمهبن خصفهبن قیس بن عیلان عدنانی. (از معجم قبایل العرب ج 3).

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) جرشی یا ابن عمرو یا ابن غاز. برحسب روایات مختلف وی از اصحاب حضرت رسول (ص) و از راویان بشمار میرفت. یعقوب بن شبه گفته است: او در شمار کسانی است که بسال 64هَ. ق. در مرج راهط کشته شدند. (از الاصابه ج 1 قسم 1). و رجوع به الاصابه ج 1 قسم 1 و ابن عمرو... شود.

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) ابن نیار. به گفته ٔ طبری و تحقیق ابن فتحون و جز وی در شمارصحابه ٔ حضرت رسول (ص) است. (از الاصابه ج 1 قسم 1).

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) ابن کلام بن... (85-62 قبل از هجرت). یکی از سوارکاران بزرگ مضر در جاهلیت بود و داستانهای تاریخی دارد. رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 جزو 3 ص 43 و بلوغ الارب آلوسی جزو 1 ص 144 و سمطاللاَّلی ص 910 و البیان و التبیین ج 1ص 208 و ج 2 ص 43 و عقدالفرید فهرست ج 1 و 3 و 6 شود.

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) ابن فراس. او را فارسی نیز می گفتند. ابن لهیعه روایاتی بواسطه از وی نقل کرده است. رجوع به الاصابه ج 1 قسم 1 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود.

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) ابن سکنه، مکنی به ابورویخه فزعی... ابن حبان گفته که او درک حضورحضرت رسول می کرد و در فلسطین ساکن بود و در بیت جیرین درگذشت. دولابی گفته: حضرت رسول عَلَم سپیدی بر اوبست و فرمود ای ابورویخه بسوی قوم خود برو و آنان را فراخوان و بگو هر کس زیر رایت ابورویخه درآید در امان است و او نیز چنان کرد. (از الاصابه ج 1 قسم 1).

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) خادم حضرت رسول (ص) بود. و ابوعمر او را ربیعهبن کعب خادم حضرت دانسته است. رجوع به الاصابه ج 1 قسم 4 شود.

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) دهی است به صعید مر بنی ریعه را. (آنندراج) (منتهی الارب). قریه ٔ بزرگی است در انتهای صعید در میان اسوان و بلاق. (از معجم البلدان).

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) سومین قبیله از ریشه ٔ اول از صف اول عرب عدنانی، و آنان فرزندان ربیعهبن نزار میباشند که به ربیعه الفرس مشهورند. ربیعه دو تیره دارد و آن دو عبارتند از: «اسد» و «ضُبَیعه» و سرزمین آنها تا امروز در جزیره ٔ فراتیه است و دیار ربیعه نامیده میشود. (از صبح الاعشی ج 1 ص 337).و رجوع به تاریخ عصر حافظ ص 209 و تاریخ بخارای نرشخی ص 63 و تاریخ کرد ص 111 و نزههالقلوب ج 3 ص 268 شود.

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) شاخه ای از بنی نمیر نصریان از میاهه القلیب. (از معجم قبایل العرب ج 3).

ربیعه.[رَ ع َ] (اِخ) پدر حیی (تیره ای) از هوازن. و آن ربیعهبن عامربن صعصعاء است و اینها پسران مجدند و مجدنام مادر اینها بوده. (آنندراج) (از منتهی الارب).

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) قبیله ای از بنی زید، از عبداﷲ، از دارم بن مالک. (از معجم قبایل العرب ج 3).

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) قبیله ای از معاویهبن کلاب ربیعهبن عامربن صعصعهبن معاویهبن بکربن هوازن بن منصوربن عکرمهبن خصفهبن قیس بن عیلان عدنانی. (از معجم قبایل العرب ج 3).

ربیعه. [رَع َ] (اِخ) شاخه ای از قبیله ٔ عدنانی معروف به بنی ابی ربیعه از ذهل بن شیبان. (از معجم قبایل العرب ج 3).

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) تیره ای از قبیله ٔ ثقیف در حجاز. (از معجم قبایل العرب ج 3).

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) قبیله ای از قبیله های بحرین و قطیف و هجر. (از معجم القبایل ج 3).

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) تیره ای ازبنی خضیر که در دیگر سرزمنیهای نجد از وادی دواسر بسوی کوه شهر پراکنده اند. (از معجم قبایل العرب ج 3).

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) از قبیله ٔ منطقه ٔ بغداد است و در حوالی معینه بچادرنشینی زندگی میکردند و به کشت و زرع میپرداختند. (از معجم قبایل العرب ج 3).

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) بخشی از قبیله ٔ بنی مالک است. (از معجم قبایل العرب ج 3).

ربیعه. [رَ ع َ] (اِخ) از قبیله ٔ بنی زید که جایگاه آنان در حوالی قنفذه است. (از معجم قبایل العرب ج 3).

فرهنگ فارسی آزاد

رِبیعَه، باغ- کلاه خود- سنگ زورآزمائی (جمع: رَبائع)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری