ربوده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ربوده. [رُ دَ / دِ] (ن مف) گرفتار. مجذوب و شیفته:
دیوانه شد دلم که ربودش به غمزه یار
عقلی چنان بجای نباشد ربوده را.
کاتبی.
- ربوده ٔ عشق، مغلوب عشق. گرفتار عشق:
که نه تنها منم ربوده ٔ عشق
هر گلی بلبلی غزلخوان داشت.
سعدی.
|| گرفته و تاراج شده و دزدیده. (ناظم الاطباء). مختلَس. خُلْسه. مسلوب. (یادداشت مرحوم دهخدا):
در ثیاب ربوده از درویش
کی بدست آیدت بهشت و ثواب.
ناصرخسرو.
دربرده، تاراج شده، مجذوب. [خوانش: (رُ دِ یا دَ) (ص مف.)]
چیزی یا کسی که دریدهشده، دربرده،
(اسم) چیزی را با تردستی برداشته و چابکی در برده، دزدیده تاراج شده، مجذوب.