معنی راه پیمودن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

راه پیمودن. [پ َ / پ ِ دَ] (مص مرکب) طی مسافت کردن. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). راه نوردیدن. سفر کردن. (ناظم الاطباء). راه را طی کردن. (فرهنگ نظام):
بسکه فرش راه کویش بود چشم انتظار
همچو میل سرمه عاشق راه پیمودی به چشم.
شفیع اثر (از بهار عجم).
دوستدار خلق شو تا مردمت گیرند دوست
هر که راه مهر پیماید خدایش رهبر است.
ملک الشعراء بهار.
ایا نسیم صبا ای برید جان آگاه
ز طوس جانب ری این زمان بپیما راه.
ملک الشعراء بهار.
- پیمودن راههای بسیار، کنایه است از اندیشه ٔگوناگون کردن. (یادداشت مؤلف):
همه شب شاه شاهان تا سحرگاه
از اندیشه همی پیمود صد راه.
(ویس و رامین).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر