معنی راست رفتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

راست رفتن. [رَ ت َ] (مص مرکب) مستقیم رفتن. انحراف نگزیدن.راه راست در پیش گرفتن. مقابل کج رفتن:
هر کو برود راست نشسته است بشادی
وآنکو نرود راست همه مرده همی ریش.
رودکی.
ترا گردن در بسته به بیوغ
و گرنه نروی راست باسپار.
لبیبی.
خوش میرود این پسر که برخاست
سروی است چنانکه میرود راست.
سعدی.
ما راست رویم لیک تو کج بینی
رو چاره ٔ دیده کن رها کن ما را.
؟
تا شدم خویگر به رفتن راست
چرخ کجرو به کشتنم برخاست
راست نتوان سوی بلندی رفت
راستی مانع ترقی ماست.
ملک الشعراء بهار.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر