معنی رادمرد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رادمرد. [م َ] (ص مرکب، اِ مرکب) مرکب از «راد»، بمعنی بخشنده و کریم وشجاع و دلیر و خردمند، و «مرد». جوانمرد. آزادمرد. کریم الطبع. (آنندراج). رجوع به راد شود:
ولکن رادمردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی.
دقیقی.
چو نامه سوی رادمردان رسید
که آمد جهانجوی دشمن پدید.
دقیقی.
شه خسروان گفت با موبدان
بدان رادمردان و اسپهبدان.
دقیقی.
درود جهانبان بر آن رادمرد
کسی کو ز دیهیم ما یاد کرد.
فردوسی.
تو آن کن بخوبی که او با تو کرد
بپاداش کوشد دل رادمرد.
فردوسی.
ز بهردرم تا نباشی بدرد
بی آزار بهتر دل رادمرد.
فردوسی.
گنهان من بیچاره بدین عذر ببخش
رادمردان بچنین عذر ببخشند گناه.
فرخی.
رادمرد و کریم و بی خلل است
راد و یکخوی و یکدل و یکتاست.
فرخی.
این رادمرد را بکه خواهم قیاس کرد
کاندر جهان بفضل ز مادر چنو نزاد.
فرخی.
رادمردان را هنگام عصیر
شاید ار می نبود صافی و ناب.
منوچهری.
فزون ز آن ستم نیست بر رادمرد
که درد از فرومایه بایدش خورد.
اسدی.
باشگونه کرده عالم پوستین
رادمردان بندگان را گشته رام.
ناصرخسرو.
مرد را گفت رادمرد حکیم
اینت بیچاره اینت مرد سلیم.
سنائی.
رادمردی کریم پیش پسر
داد چندین هزار بدره ٔ زر
گفت بابا نصیبه ٔ من کو
گفت قسم تو در خزانه ٔ هو.
سنائی.
سفلگان را و رادمردان را
کار بر یک قرار و حال نماند.
خاقانی.
خاصه کز گردش جهان ز جهان
آن جوان عمر رادمرد گذشت.
خاقانی.
رادمردان غافلان عهد را
از شراب جود مست خود کنند.
خاقانی.
صندوقه ٔ این رواق گردان
غرق است بخون رادمردان.
نظامی.

فرهنگ عمید

جوانمرد: ولیکن رادمردان جهان‌دار / چو گل باشند کوته‌زندگانی (دقیقی: ۱۰۶)، ز بهر درم تا نباشی به‌درد / بیآزار بهتر دل رادمرد (فردوسی: ۳/۳۹۷)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر