معنی رئاب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

رئاب. [رِ] (ع اِ) ج ِ رأب. (از ناظم الاطباء). (منتهی الارب). رجوع ب-ه رأب شود. رؤبه. کفشیر و چوب پاره که بدان پیوند کنند بر خنور شکسته. (از آنندراج). رجوع به رأب شود. || ج ِ رُؤْبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رؤبه شود. || مصلح: هو رِئاب بنی فلان، ای مصلحهم. (اقرب الموارد).
[رِ] (اِخ) ابن حنیف بن رئاب بن حارث بن امیهبن زید الانصاری. صحابی بدری است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). او در جنگ بدر شرکت کرد و در روز بئر معونه کشته شد. (از الاصابه ج 2قسم 1).

رئاب. [رِ] (اِخ) رئاب بن عبداﷲ. محدث و جد عبداﷲ صحابی و جد زینب بنت جحش بود که از ازواج مطهرات بشمار می رفت. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). و رجوع به اصابه ج 2 قسم 4 شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: رو ء به) کفشیرها سر شیرها

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر