معنی ذی حق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
ذی حق. [ح َق ق] (ع ص مرکب) صاحب حق. سزاوار. محق ِ. || برحق. مقابل مبطل: ذی حق بودن در ادعائی یا نبودن.
فرهنگ معین
(حَ قّ) [ع.] (ص مر.) دارنده حق، برحق.
فرهنگ عمید
صاحب حق، دارای حق، سزاوار،
فرهنگ فارسی هوشیار
دارای حق
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.