معنی ذخر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ذخر. [ذُ] (ع مص) یخنی نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب). پس انداز کردن. پستائی کردن. نهادن. نگاه داشتن. اندوختن. پس اوکند کردن. پس افکند کردن. ذخیره کردن.

ذخر. [ذُ] (ع اِ) ذخیره. (مهذب الاسماء). چیزی نگاهداشته شده برای وقتی. یخنی. (منتهی الارب). پس انداز. پس افکند. پس اوکند. چیز پنهان کرده. چیز نهاده. پستائی. اندوخته. ج، اَذخار: سایه ٔ کردگار پرتو لطف پروردگار ذخر زمان و کهف امان. (گلستان سعدی).

ذخر. [ذَ خ ِ] (اِخ) نام کوهی است به یمن.

فرهنگ معین

(ذُ خْ) [ع.] (اِ.) ذخیره، نگه داشته شده برای روز مبادا. ج. اذخار.

فرهنگ عمید

اندوخته، پس‌انداز، چیزی که برای آینده پس‌انداز کنند،

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) چیزی که نگاهداشته شده برای وقت احتیاج پس انداز پس افکنده ذخیره جمع اذخار. ‎ پنهان کردن پنهاناندن، اندوختن ‎ پس انداز، اندوخته

فرهنگ فارسی آزاد

ذَخر، برگزیده و ذخیره- پس انداز (جمع‚: اَذخار)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر