معنی دیرک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
دیرک. [رَ] (اِمصغر) تیرک. ستون خیمه و جز آن. ستون خیمه. پادیر. پاذیر. شمع. تیرافراشته زیر چادر که حامل چادر است. عمود. ستونه. دعامه. دعام. دعمه. (یادداشت مؤلف).
دیرک. [رَ] (اِخ) پول ایدرین موریس، فیزیکدان انگلیسی (1902م.-1984م.) بجهت کارهایش در بسط نظریه ٔ هایزنبرگ در مکانیک کوانتوم در جایزه ٔ 1933 نوبل در فیزیک با شرودینگرسهیم شد. نظریه ای در باب الکترون آورد (1928م.) و وجود پوزیترون را پیش بینی کرد (1931م.). کتاب اصول مکانیک کوانتوم (1930 م.) از اوست. در 1952 انجمن سلطنتی پیشرفت علوم در لندن مدال انجمن را بجهت کارهای وی در میدانهای برقاطیسی، ذرات جزئی ماده و نظریه ٔ کوانتوم به او اعطا نمود. (از دائره المعارف فارسی).
(رَ) (اِمصغ.) تیر بسیار بزرگ، تیرک.
ستون خیمه، تیری که در وسط چادر برپا میشود و چادر بر روی آن قرار میگیرد،
پادیر، تیرک، چوب، شمعک، میله
ستون خیمه (اسم) تیر بسیار بزرگ تیرک.