معنی دیده ور شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دیده ور شدن. [دی دَ / دِ وَ ش ُ دَ] (مص مرکب) واقف شدن. مطلع گشتن. بینا گشتن. اطلاع یافتن. اطلاع. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (المصادر) (تاج المصادر بیهقی). عثر. عثور. (تاج المصادر) (ترجمان القرآن) (دهار). التقاط؛ آگاه و دیده ور شدن به چیزی بی جستجو. (منتهی الارب).
- دیده ور شدن بر کسی، اوفی علیه، اشرف علیه. (زمخشری):
من چشم ازو چگونه توانم نگاهداشت
کاول نظر بدیدن او دیده ور شدم.
سعدی.
پدرت مرد و با خبر نشدی
مادرت رفت و دیده ور نشدی.
اوحدی.

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) نظر انداختن (چنانکه باید)، درک کردن اطلاع یافتن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر