معنی دور زدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دور زدن. [دَ / دُو زَ دَ] (مص مرکب) گردیدن. چرخیدن. چرخ زدن. طواف. گرد گشتن. گرد گردیدن. چرخ خوردن. (یادداشت مؤلف). گرد خویش برآمدن. حرکت دورانی کردن. رجوع به دور و دوران و دور کردن شود.
- دور زدن بحثی یا امری درباره ٔ موضوعی یا حالی، درباره ٔ آن حال یا آن موضوع بحث کردن: این بحث در اطراف این موضوع دور می زند. یا این امر ما بین این سه حال دور می زند. (یادداشت مؤلف).
- دور زدن گردون به کام کسی، بر وفق مراد وی بودن سیر چرخ. برمراد رفتن گردش آسمان:
گردون دون اگر دوسه روزی به کام تو
دوری زندمباش بدان غره زینهار.
حافظ (از آنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

گردیدن چرخ زدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر