معنی دوح در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
دوح. [دَ] (ع مص) کلان شدن شکم و فروهشته شدن آن. || بزرگ گردیدن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
دوح. [دَ] (ع اِ) ج ِ دَوحَه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به دوحه شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
خیمه مویین: ویان
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.