معنی دنیس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دنیس. [دِ] (اِخ) جبار شهر سیراکوز بود (405- 368 ق. م.). که در بیست وپنج سالگی بدان مقام رسید. به سبب ستمکاری، اهالی سیراکوز بر او شوریدند ولی دنیس بر آنان چیره شد و سپاهیان کارتاژ را نیز از آنجا بیرون راند و بعد به یونان و جنوب ایتالیا نیز تسلط یافت. وی بر همه بدگمان بود. ازاین رو همیشه در زیر لباس سلاح می پوشید و از تیغ دلاکان حذر داشت و با مردم از فراز برج سخن می گفت. افلاطون چندی در دربار او بود ولی سرانجام آن فیلسوف بزرگوار را از پیش خود راند و امر داد که او را چون بندگان بفروشند. (از ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دُ کولانژ).

دنیس. [دِ] (اِخ) یا دنیس دالیکارناس. از مورخان بنام یونانی و معاصر اگوستوس امپراطور روم بود که در حدود سال 30ق. م. بدان شهر آمد و 22 سال در آنجا بماند و در این مدت به مطالعه ٔ در زبان لاتین و جمعآوری اسناد تاریخی پرداخت. مهمترین آثار وی تاریخ قدیم روم است که 20 مجلد بوده و اکنون 11 مجلد از آن در دست است. وی در حدود سال ق. م. درگذشت. (از ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دُ کولانژ). رجوع به ایران باستان ج 1 ص 71 شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر