دمة در لغت نامه دهخدا - جدول یاب

دمة در لغت نامه دهخدا

لغت نامه دهخدا

دمه. [دَ م َ] (ع اِ) پاره ٔ خون. (منتهی الارب).پاره ای از خون، و هی اخص من الدم. (ناظم الاطباء).

دمه. [دِم ْ م َ] (ع اِ) شپش. || مرد کوتاه بالای حقیر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || مورچه. (منتهی الارب). || گربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || گوسپند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || پشکل شتر و گوسپند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).

دمه. [دُم ْ م َ] (ع اِ) روش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). طریقه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || یک نوع بازیچه است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || یکی از سوراخهای کلاکموش. ج، دُمَم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سوراخ موش دشتی. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). || دمه ورمه؛ شدت گرما. (از نشوءاللغه ص 18).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر