دل آزردگی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
دل آزردگی. [دِ زُ دَ / دِ] (حامص مرکب) دلازردگی. حالت دل آزرده. دل آزرده بودن. آزرده خاطر بودن:
ز بیداد دارا بجان آمده
دل آزردگی در میان آمده.
نظامی.
|| اضطراب. بی آرامی. || (اِ مرکب) درد. رنج. رجوع به دل آزردن و دل آزرده شود.
فرهنگ عمید
دلآزرده بودن، رنجیدگی،
حل جدول
تکدر خاطر
مترادف و متضاد زبان فارسی
آزردهخاطری، تکدر، حزن، رنجیدگی، کدورت، ملالت، ناآرامی، ناراحتی،
(متضاد) شادکامی، شعف
فرهنگ فارسی هوشیار
آزرده خاطر بودن رنجش، اضطراب بی آرامی 0، (اسم) درد رنج
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.