معنی دل ستاندن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دل ستاندن. [دِ س ِ دَ] (مص مرکب) دلبری کردن. دل ربودن:
دگر می گسارد به آواز نرم
همی دل ستاند به گفتار گرم.
فردوسی.
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
بر طمع دلستانی ماندم به دل سپاری.
فرخی.
رجوع به دلستان و دلستانی شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر