دشک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
دشک. [دُ ش َ] (ترکی، اِ) تلفظی از تشک در تداول عامه. تشک. توشک. برخوابه. شادگونه. نهالی. پنبه یا پشم آکندی که خواب بر وی کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا): دشک و بالش و درون مبلها همه از هوا پر شده بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 14).
دشک. [دَ / دِ / دُ] (ترکی، اِ) رشته ٔ تابیده که بر سوزن کشند. (از برهان). رشته ٔ تابیده ای که به سوزن کشند و خیاطی کنند. (ناظم الاطباء). || ریسمان خام. دشگ. (برهان).
رشته تابیده که بر سوزن کشند، ریسمان خام. [خوانش: (دَ) (اِ.)]
رشتۀ تابیده که برای دوختن چیزی به سوزن بکشند،
رشته تابیده که بر سوزن کشند، ریسمان خام. تشک