دست خوش کردن در لغت نامه دهخدا - جدول یاب

دست خوش کردن در لغت نامه دهخدا

لغت نامه دهخدا

دست خوش کردن. [دَخوَش ْ / خُش ْ ک َ دَ] (مص مرکب) درآمدن. پرداختن.
- دست خوش کردن به چیزی، بدان پرداختن:
به که بکاری بکنی دست خوش
تا نشوی پیش کسان دستکش.
نظامی.
|| به آسانی درآمدن و راه بردن بدان. به تصرف آوردن:
نه چندانش خزینه پیشکش کرد
که بتوان در حسابش دست خوش کرد.
نظامی.
|| ساز کردن. آسان ساز کردن:
چو بر رود دستان کنم دست خوش
کنم مست و آنگه شوم مست کش.
نظامی.
|| بازی کردن. مورد لعب قرار دادن. بازیچه ساختن:
دست خوش جفا مکن آب رخم که فیض ابر
بی مدد سرشک من در عدن نمی کند.
حافظ.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر