معنی دست دراز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دست دراز. [دَ دِ] (ص مرکب) درازدست. آنکه دستهای وی دراز باشد. (ناظم الاطباء). دارای ساعد و بازوی دراز. طویل الید. || مرادف دست بالا و غالب و مسلط. (از آنندراج). زبردست. (از ناظم الاطباء). || درازدست و ظالم. (ناظم الاطباء). ستمگر.

فرهنگ عمید

کسی که دست‌های دراز دارد، درازدست،
[قدیمی، مجاز] زبردست،

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) آنکه دستهای وی دراز باشد دراز دست زبر دست، ظالم ستمکار.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر