معنی دست بریده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دست بریده. [دَت ِ ب ُ دَ / دِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) دست بریده شده. دست جدا شده از بدن. تُرّی ̍. (از منتهی الارب).

دست بریده. [دَ ب ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب) آنکه دستش بریده باشد. مقطوع الید. بریده دست. أجدع. أقطع:
طرارانی که دزد گنج اند
هم دست بریده شان ببینم.
خاقانی.
|| جراحت و بریدگی در دست یافته:
هرکه نظاره ٔ تو شددست بریده می شود
یوسف عهدی و جهان نیم بهای روی تو.
خاقانی.
|| کوتاه. ممنوع المداخله. || کنایه از پارچه ٔ نارسا که رختی نشود. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر