معنی دروس در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دروس. [دُ] (ع مص) ناپدید شدن نشان. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ناپدید شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). || ناپدید کردن باد نشان را، لازم و متعدّی است. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). امحاء. طموس. (یادداشت مرحوم دهخدا). || حائض گردیدن زن. (از منتهی الارب) (از المصادر زوزنی) (از ذیل اقرب الموارد). || کهنه شدن جامه. (از منتهی الارب) (از ترجمان القرآن جرجانی) (المصادر زوزنی). قدیمی و کهنه شدن چیزی. (از اقرب الموارد). مندرس شدن: چرا که پوست تو ز آفت عفونت و پوسیدگی دورتر بود و از دروس و ناچیز شدن به سلامت نزدیکتر. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 16). || از بین رفتن اثر و نشان چیزی. (از اقرب الموارد). || نکاح کردن زن را. (از ذیل اقرب الموارد از اساس البلاغه). دَرس. و رجوع به درس شود.

دروس. [دُ] (ع اِ) ج ِ دَرس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به درس شود.

دروس. [دَرْ رو] (اِخ) سابقاً دهی بوده است از بخش شمیران شهرستان تهران. واقع در 4هزارگزی جنوب خاوری تجریش و در خاور قلهک و جنوب قریه ٔ چیذر و مغرب سلطنت آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). از حدود سال 1326 هَ. ش. تعداد نسبهً کثیری خانه و عمارت تازه در آن ساخته شده و و در حال حاضر از جمله کویهای مسکونی نزدیک تهران محسوب می شود و بوسیله ٔ جاده ٔ قدیم شمیران و جاده ٔ سلطنت آباد به تهران متصل است. (از دائرهالمعارف فارسی).

فرهنگ معین

(دُ) [ع.] (اِ.) جِ درس.

فرهنگ عمید

=درس

فرهنگ فارسی هوشیار

جمع درس

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر