معنی دروایست در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
دروایست. [دَرْ ی ِ] (ص مرکب، اِ مرکب) دربایست. ضروری. مایحتاج. (برهان) (آنندراج). لازم. واجب. مهم. || شایسته. مناسب. موافق. || موافقت. مناسبت. مشابهت. مطابقت. || راضی. || سرنگون. واژگونه. (ناظم الاطباء). رجوع به دروا شود.
فرهنگ عمید
دربایست
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت اسم) حاجت نیازمندی، ضرورت، سزاواری شایستگی لیاقت، طور روش رسم، (صفت) ضروری.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.