معنی درنگ نمودن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

درنگ نمودن. [دِ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ] (مص مرکب) درنگ کردن. تأخیر نمودن. کندی کردن. تری. تعریش. تفخذ. تهنید. مُعارّه. (منتهی الارب): تعجس، درنگ نمودن و بازایستادن. تقطی، درنگ و تأخیر نمودن. مداومه؛ همیشه داشتن چیزی را و درنگ نمودن در آن. (از منتهی الارب).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر