معنی درآب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

درآب. [دَ] (اِخ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه، در 8500گزی جنوب خاوری مرزبانی و یک هزارگزی فیروزآباد. دامنه. سردسیر و دارای 200 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات، توتون، لبنیات، مختصر قلمستان و میوجات. شغل اهالی زراعت، قالیچه، جاجیم و گلیم بافی و راه آن مالرو است که تابستان از طریق زرین و پیر کاشان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

درآب. [دَ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان، در 42هزارگزی شمال خاوری زرند. سر راه مالرو خانوک به زاور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

درآب. [دَ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان سیرچ بخش شهداد شهرستان کرمان، در 66هزارگزی جنوب باختری شهداد. سر راه مال رو کرمان به سیرچ. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

درآب. [دَ] (اِخ) ده کوچکی است از بخش راور شهرستان کرمان، در 34هزارگزی شمال باختری راور و هفت هزارگزی شمال راه فرعی راور به کوهبنان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

درآب. [دَ] (اِخ) ده کوچکی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه، در 10هزارگزی جنوب کوزران و 2هزارگزی جنوب چلوی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر