معنی دحال در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
دحال. [دِ] (ع اِ) ج ِ دحل، مغاک تنگ دهان فراخ شکم. (منتهی الارب) (از مهذب الاسماء).
دحال. [دِ] (ع مص) بر زمین زدن کسی را در کشتی. || فریب دادن. || ظلم کردن. || نقصان نمودن در حق کسی. (منتهی الارب). || پوشیدن چیزی که می داند آن را و ظاهر کردن غیرآن. || بازداشتن کسی را. (منتهی الارب).
فرهنگ فارسی هوشیار
از ریشه ی پارسی داخولگر کسی که با داهول یا داخول شکار کند باز ایستادن سر باز زدن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.