معنی دباغت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دباغت. [دِ غ َ] (ع مص) آشگری. دباغه. پوست پیرایی. آش کردن. پوست پیراستن. آش نهادن. حرفه ٔ دباغ. دباغی. پیراستن چرم. پیرایش پوست. پیراستن و پاک کردن پوست. (غیاث اللغات). دباغی کردن. پیراهش. پیراهیدن. دبغ. دباغ. (منتهی الارب):
وآن نمطهای گوهرآموده
چرمهای دباغت آلوده.
نظامی.
در دباغت گر خلق پوشید مرد
خواجگی خواجه را آن کم نکرد.
مولوی.
مناخه؛ نشان دباغت. (منتهی الارب). اندباغ، دباغت یافتن پوست. ادیم مأروط؛ پوست دباغت داده شده به برگ ارطی. (منتهی الارب). افق، دباغت ناتمام دادن. (منتهی الارب). و رجوع به دباغه شود. || آلودن و خشک کردن رطوبات اصلیه از چیزی. (غیاث اللغات).

فرهنگ معین

(دَبّ غَ) [ع.] (مص م.) پرداخت کردن پوست حیوانات.

فرهنگ عمید

پاک کردن و پیراستن پوست حیوانات، پیشۀ دباغ،

فرهنگ فارسی هوشیار

پوست پیرایی پیراهیدن پوستگری ‎ (مصدر) پاک و پرداخت کردن پوست حیوانات پیراهیدن، (اسم) دباغی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر