معنی دایگی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
دایگی. [ی َ / ی ِ] (حامص) دایگانی. حضانت. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). کار دایه. شغل دایه:
چون کودکان ز دایه و مامک ز بخت خوش
دیدی نشان دایگی و مهر مامکی.
سوزنی.
فلک بدایگی دین او درین مرکز
زنیست بر سر گهواره ای بمانده دوتا.
خاقانی.
در کودکی محتاج دایگی حلیمه و بعد از آن محتاج نفقه ٔ عم ابوطالب و بعد از آن محتاج مزدوری و سفر شام و یمن و بعد از آن غلیان شوق حق و دیدار جبرئیل. (قصص الانبیاء ص 244).
(یِ) (حامص.) شیر دادن و پرستاری از کودک.
شیر دادن و پرستاری کودک، شغل و عمل دایه، دایهگری،
* دایگی کردن: (مصدر متعدی) دایه بودن، شیر دادن به کودک و پرستاری کردن او،
شیر دادن و پرستاری کودک