معنی دامن سوار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
دامن سوار. [م َ س َ] (ص مرکب) سوار بر دامن. کنایه است از طفلی که دامن قبا و جامه از میان دو پای خود برآورد و خود را سوار پندارد و بازی کند. (از آنندراج). کودکی که گوشه های دامن یا قسمتهای آونگان جامه ٔ خود از میان دو پای برآرد اسب وار و خویشتن سوار اسب پندارد:
همچو طفلان جملگی دامن سوار
گوشه ٔ دامن گرفته اسب وار.
مولوی.
کودکان را حرص می آرد غرار
تا شوند از ذوق دل دامن سوار.
مولوی.
گر ز جولان بازماند آسمان طفل طبع
خاکدان دهر را دامن سواری گو مباش.
صائب.
از صف مردان جگرداری نمی آید برون
ورنه گردون کودک دامن سواری بیش نیست.
صائب (از آنندراج).
کودکی که دامن لباس خود را در میان دو پای خود بگیرد و بدود و خیال کند که سوار بر اسب است، سوار بر دامن: همچو طفلان جملهتان دامنسوار / گوشهٴ دامن گرفته اسپوار (مولوی: ۱۷۲)،