معنی دامنه دار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دامنه دار. [م َ ن َ / ن ِ] (نف مرکب) که دامنه دارد. دارای دامنه. || وسیع. پهناور. موسع. با عرض و طول بسیار. ممتد.
- ابری دامنه دار، که دنباله ٔ آن نگسلد.
- ادعای دامنه دار، طولانی.
- اقداماتی دامنه دار، سخت وسیع و ممتد.
- بارانی دامنه دار، که دیر زمان ببارد.
- بحثی دامنه دار، بحثی پردامنه.طولانی.
- تظاهرات دامنه دار، ممتد و وسیع.
- جنگی دامنه دار، که بدرازا کشد. که دیر بپاید.
- فعالیت دامنه دار، ممتد.
- مبارزه ٔ دامنه دار، ممتد. که زود بانجام نکشد.

فرهنگ معین

(~.) (ص مر.) دارای وسعت، گسترده.

فرهنگ عمید

مفصّلغ طولانی،
وسیع، پهناور، با عرض و طول بسیار،

فرهنگ فارسی هوشیار

وسیع، پهناور

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر