معنی دامغ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دامغ. [م ِ] (ع ص) سرشکننده. (آنندراج) (غیاث). || تباه کننده. (دهار). هلاک کننده:
تو دامغ روم و از حسامت
زلزال بدامغان ببینم.
خاقانی.
قاهر کفار و باج از قاهره درخواسته
دامغ اشرار و گرد از دامغان انگیخته.
خاقانی.
|| خوارکننده. (دهار).

فرهنگ عمید

سرشکننده، تباه‌کننده، خوارکننده،

فرهنگ فارسی هوشیار

سرشکننده، تباه کننده

فرهنگ فارسی آزاد

دامغ، از بین برنده باطل، غلبه دهنده حق، غالب و قاهر (برهان)، ایضا دمغ به معنای ضربت زدن و خوردن به سر و مغز نیز میباشد،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر